حس ناب
امروز می خواستم شرحی از حرف هایی که در برنامه هایی که به بهانه روز تالاب برگزار کردیم بنویسم ؛ امروز می خواستم از خبر نقره داغ کننده ای که در دو روز اخیر از صحن بهارستان رسیده و از تلاش برای انتقال تولیت زمین از منابع طبیعی به امور اراضی حکایت دارد، بنویسم و از پایین بودن تن صدای نماینده پارلمانی سازمان حفاظت محیط زیست.
امروز می خواستم از آن بنویسم که وقتی روز سیزدهم بهمن مقابل دخترکان که نه بهتر بگویم آینده سرزمینم ایستاده بودم و برایشان از اهمیت تالاب و حفاظت آن می گفتم چطور ذهنم دوید که آیا "ما" ی نوعی که می گوییم حفاظت و آموزش را از کودکی به بچه ها باید آموخت چیزی از طبیعت باقی می گذاریم که فردا این عزیزان محافظش باشند!
اما دریغ ... خبری رسید که به غایت کلافه ام کرد این که نشستی همینجا در شهرم و در پاسگاه محیط بانی قلم گوده با حضور نماینده ای از دبیرخانه کنوانسیون رامسر برگزار شده و خلاصه اینکه آلفا یکی از گروه های محیط زیستی فعال در رشت را خبر کرده و بتا دیگری را و در نهایت سه گروه از رشت در جریان قرار رفتند و خوشبختانه یا شور بختانه با ما که در انزلی هستیم هیچ دلتا و تتا یی دوست نبوده و یا حاضر نبود آن موقعیت خیلی استثنایی !!! را شریک شود و خبری دهد که نماینده ای از سمن انزلی هم باشد! حتی یک پیامک! و خوب خبرهای دیگری هم رسید که مایل به طرح آن در اینجا نیستم!
آشفتگی ام از این نبود که چرا در این جلسه نبودم که بسیار عمر در پای جلسات نمی گویم بی خروجی که کم خروجی گذاشته ام ، ناراحتی ام از آن بود چرا سلیقه ای عمل می کنیم ؟ چرا شعار می دهیم ؟ چرا واقعا هنوز سمن ها را قبول نداریم؟ که اگر داشتیم اینگونه شهرام بهرام دعوت نمی کردیم! احتمالا عده ای هنوز خیال می کنند می توانند همه چیز را مونو پل کنند !؟ چه من ِ سازمان مردم نهاد باشم بگویم چه نباشم تمامی تالابهای سرزمینم فریاد درد سر داده اند دیگر سانسور و فیلتر از برای چیست؟!
دلتنگ که شدم به یاد پیامی افتادم که شبانگاه دوازدهم بهمن از بانویی برازنده که هم شخصیت شاخص دانشگاهی دارند و هم وجه ممتاز ورزشی بدستم رسیده بود، خواستم دوباره بروم سراغش و در زلال مهر آن پیام که پیرامون نشست "تالابی که می خواهم ..." بود دل از زنگار بزدایم و ناگهان پیامی غافلگیر کننده رسید چشمهایی بغایت زیبا و معصوم با همان سیب میثاق مان، در دست " یسنا ، دوستدار تالاب"
لذتی ناب وجودم را سرشار کرد ، بله عزیزکم چه خوب یادم کردی ، چه خوب یادم آوردی که من داوطلبانه راهی را آغاز کرده و زلف با تو که اینده سرزمینم هستی گره کرده ام که : من به چشم های بی قرار تو قول می دهم ریشه های ما به آب ، شاخه های ما به افتاب می رسد!
با احترام به خالق طبیعت و تمامی دوستداران طبیعت/ لیــلا مســروری
- ۹۴/۱۱/۱۴